1. قد أوهنت جلدی الدیار الخالیة
من أهلها ما للدیار وما لیه
2. ومتى ساء لت الدار عن أربابها
یعد الصدى منها سؤالی ثانیه
3. کانت غیاثا للمنوب فأصبحت
لجمیع انواع النوائب حاویه
4. ومعالم أضحت ماتم لا ترى
فیها سوى ناع یجاوب ناعیه
5. ورد الحسین إلى العراق وظنهم
ترکوا النفاق إذ العراق کما هی
6. ولقد دعوه للعنا فأجابهم
ودعاهم لهدى فردوا داعیه
7. قست القلوب فلم تلن لهدایة
تبا لهاتیک القلوب القاسیه
8. ما ذاق طعم فراتهم حتى قضى
عطشا وغسل بالدماء القانیه
9. یا ابن النبی المصطفى ووصیه
واخا الزکی ابن البتول الزاکیه
10. تبکیک عینی لا لأجل مثوبة
لکنما عینی لأجلک باکیه
11. تبتل منکم کربلا بدم ولا
تبتل منی بالدموع الجاریه
12. أنست رزیتکم رزایانا التی
سلفت وهونت الرزایا الآتیه
13. وفجائع الأیام تبقى مدة
وتزول وهی إلى القیامه باقیه
14. لهفی لرکب صرعوا فی کربلا
کانت بها آجالهم متدانیه
15. صالت على العداء ضامیة الحشا
وسیوفهم لدم الأعادی ظامیه
16. نصروا ابن بنت نبیهم طوبى لهم
نالوا بنصرته مراتب سامیه
17. قد جاوروه ها هنا بقبورهم
وقصورهم یوم الجزاء متحاذیه
18. ولقد یعز على رسول الله أن
تسبى نساه الى یزید الطاغیه
19. ویرى حسینا وهو قرة عینه
ورجاله لم تبق منهم باقیه
20. فجسامهم تحت السنابک بالعرى
ورؤوسهم فوق الرماح العالیة
21. ویرى دیار أمیة معمورةً
ودیار أهل البیت منهم خالیه
22. ویزید یقرع ثغره بقضیبه
مترفاً منه الشماتة باریه
23. أبنی أمیة هل دریت بقبح ما
دبرت أم تدرین غیر مبالیه
24. أو ما کفاک قتال أحمد سابقاً
حتى عدوت على بنیه ثانیه
25. أین المفر ولا مفر لکم غداً
فالخصم أحمد والمصیر الهاویه
26. تاللَه إنک یا یزید قتلته
سراً بقتلک للحسین علانیه
27. ترقى منابر قومت أعوادها
بظبى أبیه لا أبیک معاویه
28. وإذ أتت بنت النبی لربها
تشکو ولا تخفى علیه خافیه
29. رب انتقم ممن أبادوا عترتی
وسبوا على عجف النیاق بناتیه
30. واللَه یغضب للبتول بدون أن
تشکو فکیف إذا أنته شاکیه
31. فهنالک الجبار یأمر هبهباً
أن لا تبقی من عداه باقیه
32. یابن النبی ومن بنوه تسعةٌٌ
لاعشرهً تدعى ولا بثمانیه
33. انا عبدک الراجی شفاعتکم غداً
والعبدُ یتبع فی الرجاءِ موالیه
34. فاشفع له ولوالدیه وسامعی
انشاده فیکم وأسعد قاریه
35. وعلیکُمُ صلى المهیمن دائماً
وسقى قبورکم غیاثاً هامیه
-------------------------------
پی نوشت : در نجف اشرف شاعری بنام اعصم شبی شعری درباره ی سیدالشهدا می سراید و آن را در سجاده اش می گذارد همساده عالمی داشته بنام شیخ محمد علی یعقوب این عالم شب در خواب حضرت امیرالمومنین را می بیند که برگه ای به او میدهد ومیفرماید این مصیبت پسرم حسین است..شیخ برگه را می گیرد و شروع به خواندن کرده وقسمتی از ان را از جمله قست القلوب ولم تلن لهدایه را حفظ می کند موقع بیداری می بیند این بیت بر زبان ش است..با خود می گوید سر راهم به حرم شعر را به منزل همسایه ی شاعرم می برم اگر چراغ هایش روشن بود در میزنم وبه او میدهم تا آن را الگو قرار داده وشعری در آن قالب بسراید ..همین کار را کرده و شعر را به او می دهد اعصم تا چشمم به شعر می افتد گریه ی شدیدی می کند و بی حال میشود..بعد لختی عالم را دعوت به منزل می کند و کاغذی را از زیر سجاده اش به وی نشان میدهد تا برگه را می بیند میگوید همین برگه را در خواب بمن نشان داده اند..اعصم متوجه میشود که وجود نازنین امیرالمومنین به آن مهر تایید زده اند ..متن شعر همان متن بالاست (به نقل از نکته ها از گفته ها دفتر سوم ص 186 از جناب فاطمی نیا)
کلمات کلیدی: کلمات بزرگان / شعر